یک میز دو نفره انتخاب میکنم و یک چای برای خودم و یک نسکافه برای تو سفارش میدم. نگاهم رو اما از زمین برنمیدارم. شاید میترسم یا از نگاه تو شرم دارم ..نمیدونم . اروم چایم رو مینوشم و لبخند محوی میزنم , به ساعتم نگاه میکنم مثل کسایی که قرار دیگه ای دارند یا نگران تاریک شدن هوا هستن... از روی صندلی بلند میشم اما نگاهم رو از زمین برنمیدارم بدون اینکه به جای دیگه ای نگاه کنم به سمت در خروجی میرم .. چند ثانیه مکث میکنم برمیگردم .. به جای خالی تو و نسکافه ی سرد شده ات خیره میشم .. حق داشتم بترسم..میترسیدم از اینکه نگاه کنم و ببینم که نیستی.