بعضی حرف ها رو نباید جمع کرد, باید همان موقع گفت, نوشت ..
هر دو دستم آزادن روی صفحه کلید, همه ی حروف هم که روبروی من همینجان, انگار برای نوشتن همه چیز هست اما نوشته نمیشن حرف های دلم...
لپتاپم رو میبندم, کاغذ تاشده از توی کیفم رو جلوم میذارم, تمام حرفهام نوشته میشن, انگار ریزش میکنن روی کاغذ, با یک دست تنها, همه ی اون حرفهایی که حتی دو دستی نمیشد تایپ کرد, مینویسم ..
همه ی حرفهایم رو گفته ام به کاغذها, به کاغذها اعتماد دارم, انگار دلم قرصه که همه جا با من هستن, مثل مادربزرگم شده ام دیگر به هیچ چیز اعتماد ندارم حتی به لپتاپ و موبایلم..