أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِکْرِ اللَّهِ...(سوره حدید ۱۶)
خوش به حال من که تو برای من, مرد رؤیاهام هستی و بیچاره من که برای تو تنها یک ناشناسم در دیدارهای تصادفی ...
به نظرم زندگی توی این عصر ارتباطات هم مشکلات خاص خودشو داره .. مثلا اونموقع ها که اینترنت نبوده یا دوربین و سلفی و اینا مد نبوده, یا اصن حتی سواد نوشتن و خواندن هم خیلی فراگیر نبوده, عاشق ها راحت تر بودن و فقط درد هجر میکشیدن و بعدشم تموم میشده. یعنی اینطور نبوده که حالا طرف هرجا بره عکس معشوق رو ببینه " همین الان یهویی" یا نامه و دستحط معشوقش رو پیدا کنه لابه لای کتاباش یا تا سه سال هرجا سرچ میکنه یه اثری از معشوق باشه .. خلاصه اینکه ما توی بد دورانی گرفتار عشق شدیم.
باید اعتراف کنم هروقت با خودم فکر میکنم , به این نتیجه میرسم که من شاید هیچ وقت جزو برترین ها ی حالا نمیدونم هرچی نشم. اما در عین حال لااقلش از خودم توقع دارم که در مقایسه با بعضی ها برتر بشم . راه حلش خیلی ساده اس , کافیه رقبا رو خیلی دست پایین انتخاب کنی تا در مقایسه با هرکدومشون لقب برتر رو تصاحب کنی, شاید تا مدتی دلخوشی نسبی بدست بیاد اما کافیه یه جایی یه نوشته ای از گذشته خودت پیدا کنی و بعد با این واقعیت تلخ مواجه شی که دیگه از گذشته ی خودت برتر نیسی!!
داشتن رقبای خیلی دست بالا شاید باعث سرخوردگی بشه اما لااقل باعث عقب افتادگی و جاماندگی نمیشه.
فکر کنم بیشتر حاضرم برتر نباشم تا اینکه بین کسایی باشم که از خودم عقب ترن..